هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
ورودجستجوثبت نامأحدث الصورالرئيسية

 

 شماره1 (فروردين1387)

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Un4GivEn
گروه مدیریت
گروه مدیریت
Un4GivEn


تعداد پستها : 339
Age : 38
Registration date : 2007-12-29

شماره1 (فروردين1387) Empty
پستعنوان: شماره1 (فروردين1387)   شماره1 (فروردين1387) Icon_minitimeالأربعاء مارس 19, 2008 5:52 am

شماره1 (فروردين1387) Sarasi16


*** قصه های ته آسیاب ***

روزی روزگاری در همین نزدیکی روستایی با نام "ته آسیاب" بود که مردمان نیک این دیار به نیکی با هم زندگی میکردند. جناب "میرزا تقی خان امیر صغیر" فرزند "میرزا نقی خان امیر کثیر" از نوادگان "میرزا علی خان امیر خمیر"، کدخدای این روستا بود و به یاری مشاوران و مباشران دربارش این روستا را اداره میکرد.
این روستا برق خود را از طریق سد پشت تپه فراهم میکرد. اما متاسفانه آب سد رو به اتمام بود. دیگر منابع انرژی روستا هم از قبیل نفت، گاز، زغال سنگ و حتی سنگ چخماق نیز رو به پایان بود! همه نگران تامین انرژی بودند. تا اینکه روزی یکی از مباشران "امیر صغیر" (همه کدخدا را به اختصار "امیر صغیر" صدا میکردند) به نام "هژیر" به واسطه "ابو علی مینا" متوجه مطلبی مهم شد. بدین شرح که:
"ابو علی مینا" تنها دیپلمه روستا بود. هر کسی که دیپلم میگرفت از روستا میرفت تا جایی که این روند رو "دیپلمه ها فرار میکنند" نامیدند! "ابو علی مینا" هم به دختر میرزا دل داده بود وگرنه اونم میرفت. خلاصه، "ابو علی مینا" یک روز که داشت با هسته های زردآلو بازی میکرد متوجه مطلبی شد. وقتی هسته ها به هم میخوردند جرقه تولید میشد و این یعنی انرژی! "ابو علی مینا" ناخواسته با دیدن این صحنه به یاد کارتون "جولز و جولی" افتاد و شتابان به سراغ "هژیر" رفت. "امیر صغیر" هم خوشحال بود چرا که در این بحران انرژی، این منبع جدید میتوانست به آنها کمک کند. اما کار به همین راحتی ها هم نبود. چرا که روستاهای مجاور اجازه نمیدادند که "ته آسیاب" از این منبع استفاده کنند. آنها میترسیدند که مبادا "ته آسیابیها" هسته های زردآلو را –مانند بمب- به طرف آنها پرت کنند! لذا روستاهای اطراف به آژانس کنار دادگاه شکایت کردند. در وحله اول آژانس گفت: "اگه ماشین میخاید، شرمنده نداریم. آخه بنزین گرونه". اما دیدند که موضوع چیز دیگریست. به همین خاطر با " امیر صغیر" وارد بحث شدند. بعد از رایزنی های فراوان -که از شرح آن میگذریم- نتیجه این شد که "ته آسیاب" اجازه استفاده صلح آمیز از این فن آوری را دارد. به همین مناسبت یک کیک بزرگ زرد، از "زرد آلو" درست کردند و جشنی تکریم "هسته زردآلو" و انرژی حاصل از آن گرفتند. اما این بار روستاهای مجاور از طریق تحریم اقتصادی وارد شدند بدین شرح که: "هیچ روستایی حق مبادله و تجارت با "ته آسیاب" را ندارد". اما " امیر صغیر" به مردم روستا گفت: "نون ندارید بخورید، لباس ندارید، شخصیت تون رو هم که ازتون گرفتم، تاریختون هم که کم کم فراموش شده، درآمدتونم که کمه، میدونم! اینا که مهم نیست در عوض انرژی هسته ایی دارید! پس همه با هم شعار میدهیم: "انرژی زردآلو میخوایم، یالا... زردآلو میخوایم، یالا".

...ادامه دارد.


اين مطلب آخرين بار توسط Un4GivEn در الإثنين مايو 05, 2008 4:32 am ، و در مجموع 6 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Un4GivEn
گروه مدیریت
گروه مدیریت
Un4GivEn


تعداد پستها : 339
Age : 38
Registration date : 2007-12-29

شماره1 (فروردين1387) Empty
پستعنوان: رد: شماره1 (فروردين1387)   شماره1 (فروردين1387) Icon_minitimeالجمعة مارس 28, 2008 8:30 pm

*** قلی جان خیلی خلی ***

"قلی" میشه بچه دوسته باجناقه همکاره شوهرخواهره مادرزن همسایمون. البته دوست خودمم هست. پرو و پرچونه و پرخور و بازیگوشه. فکش زیادی میجمبه! به همه کار، کار داره.
دیروز با "قلی" داشتیم میرفتیم تهران. سوار تاکسی که شدیم کم کم سر حرف باز شد و همه داشتن از اوضا مینالیدن و غرغر میکردن. یکی میگفت گرونیه یکی دیگه میگفت ترافیک و... خلاصه ناله پشت ناله. تو تاکسی هنوز جا واسه یه نفر بود و راننده، جلوی آدما بوق میزد که سوار شن. جلوی ما یه ماشین شخصی مسافر زد. "قلی" پرسید: "اون تاسکی بود؟". گفتم:"نه". یه هو سرشو از پنجره بیرون برد و داد زد: "هاااای آقا خنگه، اون که تاسکی نیست این تاسکیه!" کشیدمش تو و گفتم: "بچه خطرناکه نرو بیرون، اون خودش میدونه اون ماشین تاکسی نیست. فقط حال نداشت صبر کنه که چند ثانیه بگزره که این تاکسی بهش برسه". یهو لباش آویزون شد و گفت: "آدما حال ندارن سوار تاسکی شن، واسه چند ثانیه حق این یارو ضایع شد. اونوقت میگید چرا وضع اینجوریه...". همه ساکت شدن. کسی دیگه نه جوابی داشت، نه حرفی...


اين مطلب آخرين بار توسط Un4GivEn در الخميس أبريل 03, 2008 12:04 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Un4GivEn
گروه مدیریت
گروه مدیریت
Un4GivEn


تعداد پستها : 339
Age : 38
Registration date : 2007-12-29

شماره1 (فروردين1387) Empty
پستعنوان: رد: شماره1 (فروردين1387)   شماره1 (فروردين1387) Icon_minitimeالجمعة مارس 28, 2008 8:31 pm

*** جراید ***

دیگر نگران چاقی و لاغری نباشید!!!
به نقل از رادیو کرج: کسانی که مشکل چاقی دارند به جای حذف وعده صبحانه حتما صبحانه میل کنند.
سرآسیاب نیوز: از این به بعد هر کی چاقه بشینه صبونه بخوره، هر کی لاغره نخوره! در یک کلام: چاقها بخورند، لاغرها نخورند!!!


به نقل از رادیو کرج: بزرگی میگه: بزرگترین دشمن آدما پوله.
سرآسیاب نیوز: دشمنانتان را به ما بسپارید. بشما قول میدهیم کاری کنیم که دیگر هرگز آنها را نبینید!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
شماره1 (فروردين1387)
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: ماهنامه :: سرآسیاب نیوز-
پرش به: