هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
ورودجستجوثبت نامأحدث الصورالرئيسية

 

 ... تا رهايي

اذهب الى الأسفل 
2 مشترك
نويسندهپيام
Sorena
مدیر سایت
مدیر سایت
Sorena


تعداد پستها : 284
Age : 39
Registration date : 2007-12-19

... تا رهايي Empty
پستعنوان: ... تا رهايي   ... تا رهايي Icon_minitimeالجمعة مارس 28, 2008 4:32 pm

... تا رهایی


شبی آرام چون دریای بی جنبش
سکونِ ساکتِ سنگینِ سردِ شب
مرا در قعر این گرداب بی پایاب می گیرد
دو چشم خسته ام را خواب می گیرد

من اما دیگر از هر خواب بیزارم
حرامم باد خواب و راحت و شادی
حرامم باد آسایش
من امشب باز بیدارم

میان خواب و بیداری
سمند خاطراتم پای می کوبد
به سوی روزگار کودکی
دوران شور و شادمانیها
خوشا آن روزگار کامرانیها

به چشمم نقش میبندد
زمانی دور همچون حاله ی ابهام نا پیدا
در آن رویا
به چشم خویش دیدم کودکی آسوده در بستر

منم آن کودک آرام
تهی دل از غم ایام
ز مهر افکنده سایه بر سر من مام

در آن دوران
نه دل پرکین
نه من غمگین
نه شهر اینگونه دشمنکام
دریغ از کودکی
آن دوره ی آرامش و شادی
دریغ از روزگار خوب آزادی

سرآمد روزگار کودکی
اینک در این دوران
در این وادی
نه دیگر مام
نه شهر آرام
دگر هر آشنا بیگانه شد با آشنای خویش
و من بی مام تنها مانده در دشواری ایام
تو اما مادر من مادر ناکام
دلت خرم
روانت شاد
که من دست نیازی سوی کس
هرگز نخواهم برد
و جز روح تو
این روح ز بند آزاد
مرا دیگر پناهی نیست
دیگر تکیه گاهی نیست

نبودم این چنین تنها
و مادر در دل شبها
برایم داستان می گفت
برایم داستان از روزگار باستان میگفت

و من خاموش
سراپا گوش
و با چشمان خواب آلود در پیکار
نگه بیدار و گوش جان بر آن گفتار

در آن شب مادر من داستان کاوه را میگفت
در آن شب داستانِ کاوه، آن آهنگر آزاده را میگفت

...


اين مطلب آخرين بار توسط Sorena در السبت أبريل 05, 2008 6:40 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://persian.forum.st
Sorena
مدیر سایت
مدیر سایت
Sorena


تعداد پستها : 284
Age : 39
Registration date : 2007-12-19

... تا رهايي Empty
پستعنوان: رد: ... تا رهايي   ... تا رهايي Icon_minitimeالسبت أبريل 05, 2008 6:40 pm

سخنی با آزادی

بشنو از من این کلام و این سخن

می کنم آباد،خانه ات را با جسم وتن

پوستم را بِکَن از بهر خود

تو بُکُن آن را لباس و پیرهن

تو لباس و پوشش من را ببر

چون لباس و پوشش من هست کفن

استخوان هایم را بگیر بهر ستون

این هدیه را پذیرش کن ز من

اینها را می دهم با میل خود

تا برایت سازم ،یک مسکن

من ندارم چیز دیگر ای عزیز

جز همین اندام و تن و جسم و بدن

اینها را که گرفتی بیدار شو

این سکوت چند ساله را بِشِکن

دیوار ظلم را ویران کن

برفکن این دیوار را بر فِکَن

حرف بزن ، از برایم حرف بزن

انتقامم را بگیر از اهرمن

فاش کن ، آن راز نهفته فاش کن

حرف بزن، تو از حقیقت حرف بزن
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://persian.forum.st
Atbin
کاربر غیرفعال
کاربر غیرفعال
Atbin


تعداد پستها : 7
Registration date : 2008-01-11

... تا رهايي Empty
پستعنوان: رد: ... تا رهايي   ... تا رهايي Icon_minitimeالأربعاء أبريل 16, 2008 4:50 am

ايراني به سرکن خواب مستي
برهم زن بساط خود پرستي
که چشم جهاني سوي تو باشد
چه از پا نشستي
در اين شب سپيده نادميده
تيغ شب به خونش درکشيده
اميد چه داري از اين شب
که در خون کشيده سپيده
تيغ بر کش آذر فشان نغمه ها را تندري کن
در دل شب رخ بر فروز کار مهر خاوري کن
از درون سياهي برون تاز
پرچم روشنائي برافراز
تا جهاني از تباهي وارهاني
ديو شب را تيغ بر دل برنشاني

با خواري در روزگار ننگ باشد زندگاني
مرگ به تا چنين زندگاني

اي مبارز اي مجاهد اي برادر
دل يکي کن ره يکي کن بار ديگر
راه بگشا سوي شهر روشني ها

امیر هوشنگ ابتهاج
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
... تا رهايي
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: متفرقه :: گفتگوی آزاد-
پرش به: