درود
امروز برعکس خیلی از روزا خیلی کار داشتم
اما با این حال سعی کردم یک مطلب کوتاهی در مورد آرش کمانگیر بنویسم،تا کسایی که در مورد این شخص بزرگ،که یک نمونه ی بی همتا در وطن پرستی به شمار میره اطلاعات چندانی ندارن،بیشتر در موردش بدونن.
پس با اجازتون شروع میکنم.
فخرالدین گرگانی در داستان ویس ورامین چنین میگوید:
اگر خوانند آرش را کمانگیر
که از ساری به مرو انداخت یک تیر
تو اندازی ز جان من ز گوراب
همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
پس از آنکه افراسیاب به منوچهر غلبه کرد (افراسیاب پادشاه توران بود و منوچهر پادشاه ایران) و او را در طبرستان محاصره کرد،تصمیم گرفتند که مقداری از خاک ایران را به توران واگذار کنند،به واسطه ی پرتاب تیر.
یعنی یک نفر از ایرانیان تیری پرتاب کنه و هر جا که این تیر فرود آمد،مرز ایران و توران باشد.
در این هنگام هیچ یک از کمانداران ایرانی حاضر به پذیرفتن این مسئولیت سخت نشدند.
در این میان،مردی شریف و حکیم و دیندار،به نام آرش،برای انداختن تیر داوطلب میشه،در حالی که تابحال کمان در دست نگرفته!
چنانکه در اوستا گفته شده:
آرش برهنه شده بدن خویش به حاضرین نشان داد و گفت: ای پادشاه،ای مردم،به بدنم بنگرید،مرا زخم و مرضی نیست ولی یقین دارم که پس از انداختن تیر پاره پاره شده فدای شما خواهم گردید.
دست به چله ی کمان برد و به قوت و نیروی خداداد تیر را به همراه جان خود از شست رها کرد.
و اینجاست که میگن:
آری آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صدها صدهزاران تیغ شمشیر کرد آرش
میگویند از آنجایی که تیر پرتاب شد تا به آنجایی که فرو نشست هزار فرسنگ فاصله بود!
از کوه ائیریوخشوثه (طبرستان) به طرف کوه خوانونت (مشرق ایران)
درود بر تو ای آرش
درود
دانشمندای خارجی دنبال اینن که بفهمن آرش چجوری این تیرو انداخته،اونوقت تو ایران میگن اینا افسانس،باور نکنید!
درود بر روان آرش
روحت شاد ای بزرگ مرد.